Deprecated: mysql_escape_string(): This function is deprecated; use mysql_real_escape_string() instead. in /home/sabaq/domains/sabaq.net/public_html/engine/classes/mysqli.class.php on line 155 Deprecated: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in /home/sabaq/domains/sabaq.net/public_html/engine/modules/show.full.php on line 242
سبق > پرسش و پاسخ > دربارۀ حديث قرطاس
دربارۀ حديث قرطاس5 اسفند 1390. نويسنده : sabagh |
اين كه ميگويند پيامبر(ص) مريض شدهاند و خواستار قلم و دواة شده و حضرت عمر (رض) حرفهايي زده است چه قدر صحت دارد و تأويل و مفهوم حديث چگونه است ؟
پاسخ:
در برخي از منابع حديثي،روايتي وجود دارد كه بر اساس آن پيامبر اكرم(ص) در آخرين روزهاي حيات خود و هنگامي كه در بستر بيماري بودهاند از ياران خود خواستهاند قلم و دوات بياورند تا براي آنان چيزي بنويسند كه پس از آن هرگز گمراه نشوند اما حاضران در مجلس در اين باره اختلاف كردهاند و دستور پيامبر(ص) را اجرا نكردهاند و آن حضرت به ياران امر كرده است كه او را تنها بگذارند. اين حديث به حديث قرطاس يا قلم و دواة شهرت يافته و مخالفان اهل سنّت آن را دستآويز قرار داده و از حضرت عمر بن خطاب(رض) به شدّت انتقاد ميكنند؛در ادامه اين روايت را نقل ميكنيم و به اختصار دربارۀ آن سحن ميگوييم تا روشن شود كه اعتراضات معاندين اهل سنّت وجهي ندارد و سست و بيپايه است. اين روايت به اين چند صورت مختلف نقل شده است:
1. عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ قَالَ: قَالَ ابْنُ عَبّاسٍ رضي اللّهِ عنهما: يَوْمُ الْخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ ثُمّ بَكَىَ حَتّىَ بَلّ دَمْعُهُ الْحَصَىَ، فَقُلْتُ: يَا ابْنَ عَبّاسٍ وَمَا يَوْمُ الْخِمِيسِ؟ قَالَ: اشْتَدّ بِرَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه وسلم وَجَعُهُ، فَقَالَ: "ائْتُونِي أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لاَ تَضِلّوا بَعْدِي" فَتَنَازَعُوا، وَمَا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيَ تَنَازُعٌ، وَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ؟ أَهَجَرَ؟ اسْتَفْهِمُوهُ، قَالَ: "دَعُونِي، فَالّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ، أُوصِيكُمْ بِثَلاَثٍ: أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ، وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ"، قَالَ: وَسَكَتَ عَنِ الثّالِثَةِ أَوْ قَالَهَا فَأُنْسِيتهَا (بخاري و مسلم) .
2. عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبّاسٍ أَنّهُ قَالَ: يَوْمُ الْخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ ثُمّ جَعَلَ تَسِيلُ دُمُوعُهُ، حَتّىَ رَأَيْتُ عَلَىَ خَدّيْهِ كَأَنّهَا نِظَامُ اللّؤْلُؤِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه وسلم: "ائْتُونِي بِالْكَتِفِ وَالدّوَاةِ (أَوِ اللّوْحِ وَالدّوَاةِ) أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلّوا بَعْدَهُ أَبَداً" فَقَالُوا: إِنّ رَسُولَ الله صلى الله عليه وسلم يَهْجُرُ.
3. عَنْ عُبَيدِ الله بْنِ عَبْدِ الله بْنُ عُتْبَةَ، عَنِ ابْنِ عَبّاسٍ قَالَ: لَمّا حُضِرَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه وسلم وَ فِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطّابِ، فَقَالَ النّبِيّ صلى الله عليه وسلم: "هَلُمّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لاَ تَضِلّونَ بَعْدَهُ"، فَقَالَ عُمَرُ: إنّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه وسلم قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللّهِ، فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ، فَاخْتَصَمُوا، فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَرّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه وسلم كِتَاباً لَنْ تَضِلّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ: فَلَمّا أَكْثَرُوا اللّغْوَ وَالاخْتِلاَفَ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه وسلم، قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه وسلم: "قُومُوا".
4. حَدّثنا عبدُالله حَدّثني أبي حَدَّثنا بكر بن عيسى الراسبي حَدَّثنا عمر بن الفضل عن نعيم بن يزيد عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه قال: أمرَني النَّبيُّ صَلّى اللهُ عَليه وَ سلَّم أن آتيهِ بطَبَق يكتب فيه ما لا تضل أمَّته مِن بعده قال: فَخَشيتُ أن تفوتني نفسه قال: قلت إني أحفظ و أعي قال: أوصي بالصلاة و الزكاة و ما ملكت أيمانكم (مسند احمد).
در روايت اوّل آمده است كه برخي از ياران گفتند: مَا شَأْنُهُ؟ أَهَجَرَ؟ « پيامبر را چه شده است آيا او از نزد ما ميرود؟ (يا آيا او هذيان ميگويد؟) (به صورت استفهام انكاري هم خوانده ميشود)» در روايت دوم به جاي «أهجر؟»،«يَهجُر» آمده كه يعني «هذيان ميگويد(نعوذبالله)».
در روايت سوم آمده است كه حضرت عمر(رض) گفت: درد پيامبر شدّت يافته است و نزد شما قرآن هست و كتاب خداوند براي ما كافي است.
در روايت چهارم حضرت علي(رض) ميگويد: رسول خدا (ص) به من دستور دادند قلم و کاغذی بیاورم تا چیزی بر آن بنویسند که امتش بعد از وی گمراه نشود من بیمناک شدم که اگر به دنبال قلم و کاغذ بروم ، آن حضرت ممکن است وفات کنند و من در آن لحظه نباشم ، پس گفتم : من وصیت شما را حفظ میکنم و به دیگران میرسانم . ایشان فرمودند : شما را به محافظت بر نماز، ادای زکات و رفتار نیکو با بردگان، وصیت میکنم.
معترضين ميگويند: حضرت عمر (رض) به حضرت رسول(ص) نسبت هذيان داده است و از اجراي دستور ايشان سرپيچي كرده است. همچنين ميگويند: پيامبر(ص) ميخواسته است دربارۀ ولايت و جانشيني حضرت علي توصيهنامهاي بنويسد و علّت مخالفت عمر همين بوده است.
در پاسخ ميگوييم:
اوّلاً: در هيچكدام از دو روايت اوّل كه در آنها كلمۀ «أهجر» و «يهجر» به معني هذيان ميگويد(؟) آمده است، نامي از حضرت عمر(رض) نيامده بلكه گقته شده است:«قالوا» يا «قال بعضهم» يعني: گفتند يا گروهي يا يكي از آنها گفت؛ و راوي معلوم نكرده است كه چه كس يا كساني چنين گفتهاند.
ثانياً: بنا بر سه روايت اوّل، مخاطبِ پيامبر(ص)، همۀ حاضران در مجلس بوده نه شخص حضرت عمر(رض) بنابراين كسي كه ميگويد: چرا دستور پيامبر اجرا نشد؟ انتقاد او متوجّه همۀ حاضران است زيرا بنا بر روايت هيچكدام از حاضرين (كه حضرت علي و اهل بيت هم در ميان آنان بودند) براي آوردن قلم و دواة به پا نخاستند. sabaq.net سخن اين است كه اگر حضرت عمر،رضی الله عنه، قلم و دوات نیاوردند پس چرا حضرت علی، فاطمه و عباس، رضی الله عنهم، با او در این امر شریک شدند و قلم و دوات نیاوردند؟ آيا رواست بگوييم كه حضرت علي و ديگر ياران ميترسيدهاند و از ترس سكوت اختيار كردهاند؟ همچنين بنابر روايت چهارم رسول اكرم(ص) به حضرت علي دستور دادهاند تا وسيلهاي براي نوشتن وصيت بياورند امّا حضرت علي(رض) دستور را اجرا نكرده، اكنون اين پرسش مطرح است كه: چرا كار حضرت علي(رض) قابل توجيه است اما همان كار موجب انتقاد از حضرت عمر(رض) ميشود ؟
ثالثاً: بر اساس اسناد موثق رسول اكرم(ص) سه روز پس از اين واقعه زنده بودهاند و اگر نوشتن اين وصيت آنقدر مهم بود قطعاً در روزهاي بعد به نوشتن آن، امر ميفرمودند، زيرا آن حضرت هيچگاه از ابلاغ رسالت خويش منصرف نميشدند،آن حضرت به تنهايي در مقابل تهديدات مشركين ايستادند و به ابلاغ رسالت پرداختند،چگونه ممكن است به خاطر سرپيچي عدهاي از ياران يا يكي از آنها از نوشتن چيزي كه سبب هدايت است و از گمراهي امّت جلوگيري ميكند صرف نظر كنند؟ بنابراين اگر خودداري ياران پيامبر (ص) از آوردن قلم و دواة مورد رضايت حضرت رسول(ص) نمیبود حتماً آنرا رد میکرد زيرا آن حضرت در بیان و ذکر حق از هیچ کس ترس و واهمهای نداشتند.
رابعاً: از کجا معلوم که آن حضرت میخواستند ولایت حضرت علی،رضی الله عنه، را بنویسند و آیا بر این گفته قرائن وشواهدی وجود دارد؟! مخالفان میگویند پیامبر(ص) در غدیر خم مسئلۀ ولایت را بیان داشتند. ميگوييم اگر چنين بوده چه ضرورتی وجود داشت که در حالت مریضی، قلم و دوات طلب کنند و خود را به زحمت بیندازند؟! اگر مسئلۀ ولایت در غدیر بیان شده بود این بیان ثانی برای چیست؟! و آیا این بیان مستحب است یا واجب؟ اگر مستحب است چگونه ترک مستحب سبب تضییع حق و پایمال کردن حقوق مسلمین میتواند قرار بگیرد؟!
خامساً: سخن حضرت عمر(رض):«حسبنا كتاب الله» : كتاب خداوند براي ما كافي است. سخني است كه قرآن آن را تأييد ميكند و سكوت حضرت رسول(ص) هم به گونهاي تأييد آن است. پيش از آن كه عمر بن خطاب(رض) بگويد: «حسبنا كتاب الله »: خداوند اعلام كرده بود كه همه چيز در كتاب هست و دين تكميل شده است:« مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ (انعام/38) » ما هيچ چيزى را در كتاب فروگذار نكردهايم. «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا (مائده/3)» امروز دين شما را برايتان كامل و نعمتخود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آيين برگزيدم.
افزون بر اينها بايد دانست كه گروهي از علماي متأخّر اهل سنّت حديث قرطاس را ساختگي و موضوع ميدانند و دلايلي هم براي اثبات ادعاي خويش دارند كه به اختصار چنين است:
1ـ غیر از عبد الله بن عباس هیچ کس حدیث قرطاس را (آن گونه كه در سه روايت اوّل آمده) روایت نكرده است و ابن عباس به گفتۀ خود وي: « توفی رسول الله و انا ابن عشر سنین» در آن هنگام ده ساله بوده است و معقول به نظر نميرسد كه يك كودك ده ساله در چنان جلسهاي حضور يابد. همچنين اين پرسش مطرح است كه چرا ديگران اين داستان را روايت نكردهاند؟
2ـ خداوند در آیات متعددی حضرت رسول(ص) را اُمّی معرفی كرده است و اُمّی به کسی گفته میشود که سواد خواندن و نوشتن ندارد. و همه ميدانيم كه آن حضرت امّي بوده است، اگر بگوییم که پیامبر، صلّی الله علیه وسلم، در آخرین روزهاي زندگی خويش دستور دادهاند که: قلم و کاغذ بیاوريد تا برای شما چیزی بنویسم، این مخالف صریح آیات و واقعيّت تاريخي است.
3ـ پیامبر اکرم ،صلّی الله علیه و سلّم، با لغت اهل حجاز صحبت می کردند و الفاظی که در حدیث است و كلمۀ:«هلمّوا»، كه صیغۀ جمع است(و در برخي روايات آمده)، مطابق لهجۀ اهل حجاز نيست، زیرا اهل حجاز کلمه هلمّ (صیغۀ مفرد) را برای تثنیه و جمع به طور یکسان استعمال میکردند ولی در اين حدیث، صیغۀ هلمّوا که لغت بنی تمیم است به کار رفته است.
4ـ امر «قوموا عنّی» يا «قوموا» خلاف عادت و اخلاق آن حضرت ،صلّی الله علیه و سلّم، است، کسی که رحمة للعالمین است و خداوند در وصف وی میفرماید:« وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم/4) « وَ لَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ» (آل عمران / 159) چگونه اصحابش را از منزل خويش اخراج میکند؟
5 ـ نسیان راوی که میگوید: «نسیت الثالثة» دال بر ضعف حافظۀ راوی است و این جرحی دیگر بر راوی حدیث قرطاس است.
6 ـ بر اساس اين روايت اصحاب قلم و دوات نیاوردند و چيزي كه سبب ميشد امت گمراه نشوند نوشته نشد، در اين صورت آیا اصحاب گمراه شدند یا خیر؟ در صورتی که كسي معتقد به گمراهی همۀ صحابه باشد، آنگاه هیچ یک از اهل بیت و امّت نیز استثناء نمیشود و ضلالت و گمراهی در حق همه ثابت میشود و بدان معني است كه رسالت ـ پناه بر خدا ـ نتيجهاي نداشته است و این از ديد آیات و احادیث و اجماع امت مردود است. بنابر اين حدیث قرطاس كه در آن آمده: « ائتونی اکتب لکم کتاباً لا تضلوا بعدی ابداً» صحيح به نظر نميرسد.
بنابر دلائل مذکوره،حدیث قرطاس حدیثی است ضعیف، و معلول که خبر واحد نیز هست و نمیتوانیم به آن استناد بجوييم ـ والله اعلم.
1. براي مطالعۀ بيشتر ميتوانيد به كتابهاي شرح امام نووي بر صحيح مسلم،مرآة الإسلام،سيماي صادق فاروق اعظم از استاد ملا عبدالله احمديان و مقالۀ تحقیقی پیرامون حدیث قرطاس از احمد گلستانی مراجعه كنيد.
بازگشت به صفحه قبل |